موجی شدی كه در نوسان تو حل شوم
با شور و شوق در هيجان تو حل شوم
باران شدي و رود شدي و روان شدي
تا مثل موج در جريان تو حل شوم
شعري بخوان به لهجهي شيرين عشق تا
مثل سكوت زير زبان تو حل شوم
اينك صدا صداي تپشهاي عشق توست
تكرار شو كه در ضربان تو حل شوم
در انتظار آمدن از خويش ميروم
شايد كه در يقين و گمان تو حل شوم
بيرنگ و بينشانم و اصلاً عجيب نيست
در گردش بهار و خزان تو حل شوم
آيينهي طلوعم و همواره بيغروب
وقتي كه در زمان و مكان تو حل شوم
آن آرزوي پير همين بود مثل برف
در گرمي دو دست جوان تو حل شوم
بدون دیدگاه