مرور می کنم امروز ماجرای تو را
نشانه های تو را زخم شانه های تو را
چه اتفاق قشنگی ست زنده ماندن من
که لحظه لحظه نفس می کشم هوای تو را
همیشه قله ام و تا همیشه پژواکم
تمام زیر وبم خفته در صدای تو را
نمی توانند این واژه های بی سر وته
نه ابتدای تو را و نه انتهای تو را
کجاست مرز تو ای بی کرانه مثل نسیم
که هر چه می گذرم باز ردپای تو را
تو آفریده ی دریای اشک ها هستی
چگونه شرح دهم بغض رودهای تو را
چقدر خون سیاوش چکید بر تن تو
چه لاله ها که شکفتند خون بهای تو را
قسم به غیرت فرهاد وغربت مجنون
که دلبری نگرفت ای عزیز جای تو را
بدون دیدگاه