تا باد چنین بادا
شعر طنزی از محمد حسین صفاریان است که نقیضهای است بر شعر مولانا با ردیف “تا باد چنین بادا”
اوضاع به سامان شد تا باد چنین بادا
یارانه فراوان شد تا باد چنین بادا
دنباله ی هربن بست یک کوچه شد و بعدا”
هرکوچه خیابان شد تا باد چنین بادا
همسایه ی ما از ری هی کرد خرش را هی
تا ساکن شمران شد تا باد چنین بادا
حافظ سوی میخانه خواجو به پری خانه
سعدی به گلستان شد تا باد چنین بادا
تزویج که قانون شد زاد و ولد افزون شد
هر دهکده استان شد تا باد چنین بادا
هر دزد خیابانی هر مجرم زندانی
هر گورِخر انسان شد تا باد چنین بادا
آن شاه که حافظ گفت آن ماه که حافظ گفت
منظور گدایان شد تا باد چنین بادا
آن حاجی بازاری آن مایه ی بیزاری
در حلقه ی رندان شد تا باد چنین بادا
هر قاتل بی وجدان هر سارق بی ایمان
خود راهی زندان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم را خست در بر رخ ما می بست
برگشت و پشیمان شد تا باد چنین بادا
با آمدن لیلی مجنون شده ام خیلی
دیوانه دوچندان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد پس پسته پدید آمد
لبخند چه ارزان شد تا باد چنین بادا
جانم اگر از کف شد این شعر مردّف شد
پس مشکلم آسان شد تا باد چنین بادا
این شعر طنز را هم بخوانید:
بدون دیدگاه