بی تو هم بغض غزل هایی ملال آور شدم
گرچه تنها بودم اما باز تنها تر شدم
پر زدم پر ریختم عریان شدم از هر چه بود
چون درختی در هجوم بادها پرپر شدم
سوختم در چرخه ی تکرارهایی ناگزیر
مثل ققنوسی هزاران بار خاکستر شدم
ساز ومضرابم گره خوردند با تار سکوت
از طنین نعره های بی صدایی کر شدم
میوه هایم تا به یادم هست حسرت بود وآه
آخرین فصل شکفتن را که بارآور شدم
خنده هایم بغض بود واشکهایم قهقهه
سال ها بازیچه ی دنیای بازیگر شدم
بدون دیدگاه