ای سرزمین سبزترین بهارها
ای سرزمین سرخ ترین لاله زارها
ای قله ی شکفته، آتشفشان زخم
ای که نشسته بر دل خونت شرارها
خون سیاوشانت تا ریخت بر زمین
آتش دوید در شریان انارها
منصور ها زخاک تو سر برکشیده اند
تا بسپرند سر به بلندای دارها
ای مشرق شقایق، ای خاک چاک چاک
ای قله ی طلوع همه داغدارها
با گیسوان کرخه وکارون کشیده ای
بر شانه های خشک زمین جویبارها
با بیستون ونقش جهانت نهاده ای
در گردش غریب زمان یادگارها
دستت هنوز تشنه ی دستان رستم است
چشمت هنوز خیره ی اسفندیارها
در تو هنوز همهمه ها مست وسرخوش اند
نبض بهار وموج هیاهوی سارها
حافظ هنوز وشاخه نباتان مشرقی
سعدی هنوز ولعل شکربار یارها
ای خاک خسته دور پریشانی ات گذشت
دیگر بس است هرچه تورا انتظارها
اینک سوار دوستی از راه می رسد
از لا به لای همهمه ها وغبارها
بدون دیدگاه