حسین

این عطش چیست در آیینه ی رود افتاده ست

داغ دریاست که بر سینه ی رود افتاده ست

بوی تنهایی می آید از این جا فریاد

خبری نیست از آن موی پریشان درباد

خبری نیست به جز کاکل آغشته به خون

دشت حیران شده از بس گل آغشته به خون

سبز در سبز گذشتند سواران غریب

سرخ در سرخ شکفته ست بیابان غریب

علم از دست علم دار کنار افتاده ست

گیسوانش همه در خون و غبار افتاده ست

مثل گلبرگ که بردوش صبا خواهد رفت

عطر گیسویش از این دشت فراخواهد رفت

«بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند»

که سبکبارتر از موج صدا خواهد رفت

بعد از این دریا در سوز عطش خواهد سوخت
رود تا می گذرد حنجره اش خواهد سوخت
«نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»
بعد از این کرببلا نیست بیابان عطش
«که زیارتگه رندان جهان خواهد شد»
چون غباری که از این قافله برمی خیزد
مشک لبریز عطش خاک به سر می ریزد

 مشک لب تشنه به دستان جدا می نگرد

بیرقی سبز به چشمان خدا می نگرد

دشت سرشار قنوت است و سرا پاخورشید

مات و مبهوت به این حال دعا می نگرد

ای که درحنجره ات عشق به فریاد آمد

«درنمازم خم ابروی توبا یاد آمد»

ای غبار قدمت سرمه ی چشمان جهان

وی دمادم نفس سوخته ات جان جهان

«شاه شمشاد قدان خسروشیرین دهنان
که به مژگان شکنی قلب همه صف شکنان
باصبا درچمن لاله سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان»

 

پیح اینستاگرام محمد حسین صفاریان

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 − 18 =