من کویرم لب من تشنهی باران علیست
این لب تشنهی پرشور غزلخوان علیست
این که گستردهتر از وسعت آفاق شده ست
به یقین سفرهی گستردهی دامان علیست
منّت نان و نمک نیست سرِ سفرهی او
پس خوشا آنکه در این دنیا مهمان علیست
آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است
بیگمان قطرهای از درد فراوان علیست
لحظهای پرتو حسنش ز تجلّی دم زد
که جهان آینه در آینه حیران علیست
کعبه یک بار دهان را به سخن واکردهست
تا بدانیم کلید در این خانه علیست
از دم صبح ازل نام علی را میخواند
دل که تا شام ابد دست به دامان علیست
این شعر را هم بخوانید:
طرح های زیر را هم ببینید:
اینجا کلیک کنید
بدون دیدگاه