اگر چه بسته به پایم هنوز موی رهایش
چقدر ساده گذشت از کنار خاطره هایش
چه عاشقانه گشود وچه بی بهانه به هم زد
کتاب شاعری ام را جنون حال وهوایش
نه پای رفتن دارم نه لحظه ای سر ماندن
چه کرد با من عاشق نگاه بی سر وپایش
درخت بی رمقی بود و بی قرار شکفتن
چه اشک ها که روان شد به پای نشو و نمایش
از این لبان ترک پوش سراغ خنده نگیرید
هرآنچه خنده که برخاست غمی نشست به جایش
شب عاشقانه نمی شد اگر نبود دوچشمش
پراز ترانه نبودم اگر نبود صدایش
بدون دیدگاه