• صفحه اصلی
  • نماهنگ های من
  • آهنگ های من
  • کتاب های من
  • نوشتار
  • عکاسخانه
  • درباره من
  • تماس با من
Facebook
Twitter
Google+
Instagram

برچسب: از این عاشقی ها

خانه برچسب پست ها "از این عاشقی ها"
چقدر

چقدراز شاخه ها بپرسم جوانه های جوانی ام را

۹۶/۱۱/۰۵بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, خسته ام از اتاق ها از همه اتفاق ها, شعر, شعر اجتماعی, شعر عاشقانه, عاشقانه, غزل, غزل اجتماعی, غزل عاشقانه, محمد حسين صفاريانadmin123

چقدر از شاخه ها بپرسم جوانه های جوانی ام را چقدر در این صدا بپیچم ترانه های خزانی ام را به رغم چشمان خشک وسردم چنان پر از شعله های دردم که هیچ آیینه بر نتابد سکوت آتشفشانی ام را اگر چه مجنون شهر خویشم به شوق لیلایی تو اما کجا از این کوچه ها…

خسته

خسته ام از اتاق ها از همه اتفاق ها

۹۶/۰۹/۲۹بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, خسته ام از اتاق ها از همه اتفاق ها, شعر, شعر اجتماعی, شعر عاشقانه, عاشقانه, غزل, غزل اجتماعی, غزل عاشقانه, محمد حسين صفاريانadmin123

خسته ام از اتاق ها از همه اتفاق ها بی خبر از چراغ ها گوشه نشین داغ ها شاخه به شاخه بوده ام منتظر چکاوکان اما باغ من فقط پر شده از کلاغ ها خیرگی نگاهتان روز مرا سیاه کرد از بس دود خورده ام هر شب از این چراغ ها هر چه نگاه می…

مرور

مرور می کنم امروز ماجرای تو را

۹۶/۰۹/۲۹بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, ایران, شعر, شعر اجتماعی, شعر برای ایران, شعر برای وطن, شعر عاشقانه, عاشقانه, غزل, غزل اجتماعی, غزل عاشقانه, محمد حسين صفاريان, مرور می کنم امروز ماجرای تو را, وطنadmin123

مرور می کنم امروز ماجرای تو را نشانه های تو را زخم شانه های تو را چه اتفاق قشنگی ست زنده ماندن من که لحظه لحظه نفس می کشم هوای تو را همیشه قله ام و تا همیشه پژواکم تمام زیر وبم خفته در صدای تو را نمی توانند این واژه های بی سر وته…

بی

بی تو هم بغض غزل هایی ملال آور شدم

۹۶/۰۹/۱۷بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, بی تو هم بغض غزل هایی ملال آور شدم, شعر, شعر اجتماعی, شعر عاشقانه, عاشقانه, غزل, غزل اجتماعی, غزل عاشقانه, کلاغ, محمد حسين صفاريانadmin123

بی تو هم بغض غزل هایی ملال آور شدم گرچه تنها بودم اما باز تنها تر شدم پر زدم پر ریختم عریان شدم از هر چه بود چون درختی در هجوم بادها پرپر شدم سوختم در چرخه ی تکرارهایی ناگزیر مثل ققنوسی هزاران بار خاکستر شدم ساز ومضرابم گره خوردند با تار سکوت از طنین…

آب

آب ترین آب تویی تشنه ترین نگاه من

۹۶/۰۹/۱۳بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, از واژه هام حال وهوا را نبرده بود, شعر, شعر اجتماعی, غزل, غزل اجتماعی, کلاغ, محمد حسين صفاريانadmin123

آب ترین آب تویی تشنه ترین نگاه من مثل کویر سوخته خشکی سال وماه من مبداء دلپذیر تو پیچ وخم مسیر تو مقصد ناگزیر تو عاشق سر به راه من زنجره ی شبانه من حنجره ی ترانه تو خنده ی صبحگاه تو گریه ی شامگاه من چشمه ی سر به زیر من صخره ی سر…

از

از واژه هام حال وهوا را نبرده بود

۹۶/۰۸/۳۰بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, از واژه هام حال وهوا را نبرده بود, شعر, شعر اجتماعی, غزل, غزل اجتماعی, کلاغ, محمد حسين صفاريانadmin123

از واژه هام حال وهوا را نبرده بود عاشق نبود وخاطره ها را نبرده بود نامش هنوز در من فریاد می کشید غرق سکوت رفت وصدا را نبرده بود غرق جوانه بود وجوان رفت با خودش اندوه سالخورده ی ما را نبرده بود پیچیده بود مثل طنابی به دور من گیسویش آن کمند رها را…

اگر

اگر چه بسته به پایم هنوز موی رهایش

۹۶/۰۸/۱۹بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, اگر چه بسته به پایم هنوز موی رهایش, شعر, شعر اجتماعی, غزل, غزل اجتماعی, کلاغ, محمد حسين صفاريانadmin123

اگر چه بسته به پایم هنوز موی رهایش چقدر ساده گذشت از کنار خاطره هایش چه عاشقانه گشود وچه بی بهانه به هم زد کتاب شاعری ام را جنون حال وهوایش نه پای رفتن دارم نه لحظه ای سر ماندن چه کرد با من عاشق نگاه بی سر وپایش درخت بی رمقی بود و بی…

کلاغ

نبود غیر کلاغی غریب هم سخنش

۹۶/۰۸/۱۲بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, شعر, شعر اجتماعی, غزل, غزل اجتماعی, کلاغ, محمد حسين صفاريان, نبود غیر کلاغی غریب هم سخنشadmin123

نبود غیر کلاغی غریب هم سخنش که باد آمد وپیچید در تمام تنش کلاغ پر زد از شانه هاش وابری شد سیاه تا که ببارد به وسعت چمنش درخت عریان یخ بسته بود و می لرزید که عطسه های پیاپی رسید تا دهنش نبود خاطره ای از بهار برتن او که باد پاییزی برده بود…

سرزمین

ای سرزمین سبزترین بهارها

۹۶/۰۷/۲۲بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, ای سرزمین سبزترین بهارها, ایران, شعر, شعر برای ایران, غزل, محمد حسين صفاريان, وطنadmin123

ای سرزمین سبزترین بهارها ای سرزمین سرخ ترین لاله زارها ای قله ی شکفته، آتشفشان زخم ای که نشسته بر دل خونت شرارها خون سیاوشانت تا ریخت بر زمین آتش دوید در شریان انارها منصور ها زخاک تو سر برکشیده اند تا بسپرند سر به بلندای دارها ای مشرق شقایق، ای خاک چاک چاک ای…

ما رایت الا جمیلا

گیرم تو هم داغ برادر دیده باشی

۹۶/۰۷/۱۰بدون دیدگاهاز این عاشقی ها, امام حسین, حسین ع, شعر, شعر برای امام حسین, شعر عاشورایی, عاشورا, غزل, غزل عاشورایی, محرم, محمد حسين صفاريانadmin123

گیرم تو هم داغ برادر دیده باشی یا سال ها زخم مکرر دیده باشی می خواهم از بغضی بگویم ای دل تنگ بغضی که تا امروز کمتر دیده باشی کی شد که در صحرایی از شمشیر و نیزه نخلی میان خون شناور دیده باشی  تا در گلویت غیرت فریاد باشد باید گلوی سرخ اصغر دیده…

راهبری نوشته‌ها

1 2 3 4 5 >

نوشته‌های تازه

  • سرود خلیج فارس
  • آهنگ نمی دونی
  • چقدراز شاخه ها بپرسم جوانه های جوانی ام را
  • خسته ام از اتاق ها از همه اتفاق ها
  • مرور می کنم امروز ماجرای تو را

آخرین دیدگاه‌ها

    بایگانی تاریخ خورشیدی

    دسته‌ها

    • آهنگهای من
    • عکاسخانه
    • کتاب های من
    • نماهنگ های من
    • نوشتار

    اطلاعات

    • نام‌نویسی
    • ورود
    • پیگیری نوشته‌ها باRSS
    • پیگیری دیدگاه‌ها با RSS
    • WordPress.org

    • 0
    • 8
    • 348
    • 2,004
    • 48,174
    کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به محمد حسین صفاریان می باشد / مجری پروژه: تیم طراحی سایت ، مینیاتور گرافیک