• صفحه اصلی
  • نماهنگ های من
  • آهنگ های من
  • کتاب های من
  • نوشتار
  • عکاسخانه
  • درباره من
  • تماس با من
Facebook
Twitter
Google+
Instagram

سراب

۹۵/۰۴/۱۲نوشتاربدون دیدگاهadmin123

ز دست گرم و دم سردتان گریزانم

عجیب از دل بی دردتان گریزانم

شما که ظاهر معصوم و چشم تر دارید

نقاب ها را از روی چهره بردارید

شما که دست شما پیک آشنایی نیست
شما که رنگ طلوع شما طلایی نیست
شما که پنجره هاتان به هیچ سو وانیست

شما که وسعتتان وسعت تماشا نیست

شما که گوش نکردید های های مرا

به باد هرزه سپردید نینوای مرا

شما که بغض غریب مرا بهانه شدید

شما که سد نفس های عاشقانه شدید
نه مثل رود که چون سیل های ویرانگر
اگر که موج زدید و اگر روانه شدید

برای گرما نه که برای سوختنم

همیشه آتش افسرده را زبانه شدید

سکوت من به خیال شما نمی گنجد
شما که غرق هیاهوی این زمانه شدید

عقاب بودم و با آسمانتان درگیر

شهاب بودم و با کهکشانتان درگیر

سرود بودم و از نعره هایتان بیزار

ترانه بودم ای ناله های ناهنجار

شما که بال مرا هر نفس قفس بودید
کدام با شب غمهام هم نفس بودید

کدام یک هم پیمان آب ها بودید

سراب بودید آری سراب تا بودید

 

برچسب ها: اجتماعی, سراب, شعر, شعر اجتماعی, مثنوی, محمد حسين صفاريان

مقالات مرتبط

خواب آشفته

۹۵/۰۴/۱۲admin123

باغ سرمست و رها سرو و صنوبر در باد

۹۶/۰۷/۰۳admin123

از چشم‌ هایم پاک ‌کن اندوه عالم را

۹۶/۰۳/۰۲admin123

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

نوشته‌های تازه

  • سرود خلیج فارس
  • آهنگ نمی دونی
  • چقدراز شاخه ها بپرسم جوانه های جوانی ام را
  • خسته ام از اتاق ها از همه اتفاق ها
  • مرور می کنم امروز ماجرای تو را

آخرین دیدگاه‌ها

    بایگانی تاریخ خورشیدی

    دسته‌ها

    • آهنگهای من
    • عکاسخانه
    • کتاب های من
    • نماهنگ های من
    • نوشتار

    اطلاعات

    • نام‌نویسی
    • ورود
    • پیگیری نوشته‌ها باRSS
    • پیگیری دیدگاه‌ها با RSS
    • WordPress.org

    • 0
    • 8
    • 734
    • 2,200
    • 76,062
    کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به محمد حسین صفاریان می باشد / مجری پروژه: تیم طراحی سایت ، مینیاتور گرافیک