دستی به موی تو دارم دستی به گیسوی دریا
شوقی به سوی تو دارم چشمی به بیسوی دریا
من صخرهسار ستیزم، پهلو به پهلوی ساحل
همواره نبض جنونم بازو به بازوی دریا
این موجها خندهی توست کز دورها میخروشد؟!
یا قهر و اخم تو آمیخت با چشم و ابروی دریا ؟!
خورشید خط افق را در خود به آتش کشیدهست
یا اینکه خونگریهکردهست چشمی در آنسوی دریا ؟!
مهتاب بالا میآید تا ساعتی دیگر از آب
ای کاش میشد برقصد با ماه بانوی دریا
من بغض آوارهای را عمریست بر دوش دارم
امشب ولی میگذارم سر را به زانوی دریا
بدون دیدگاه