سیب

به سیب وسوسه‌ای آب‌ کن دهان مرا

به دست‌‌بوسی آتش یخ لبان مرا

بگیر دست مرا عاشقانه در دستت

رها کن از دستانِ جهان جهان مرا

بنوش آه مرا تا که باورت بشود

چقدر داغ لبت سوخته است جان مرا

بپوش پیرهن باد را و زمزمه کن
به گوش دریاها شور بی کران مرا
سلام و مهر تو و دست‌های روشن توست
که آب و رنگ سحر داده آسمان مرا
نمی‌تواند نه شانه‌های نازک تو
چقدر برتابد بغض بی‌امان مرا
غم آفرین‌تر از آنم که قصّه‌ام باشی
تو شادمان‌تر از آنی که داستان‌ مرا
چه ساده می‌سوزم دود می‌شوم آری
چه ساده موج نگاه تو دودمان مرا
به ردّپای خودت خیره شو اگر روزی
اگر سراغ گرفتی اگر نشان مرا

 

پیح اینستاگرام محمد حسین صفاریان

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − 13 =